معنی باد یمانی - جستجوی لغت در جدول جو

باد یمانی

لغت نامه دهخدا

برد یمانی

بهترین نوع برد که در یمن بافته می شد

فرهنگ فارسی عمید

برق یمانی

در علم نجوم مطلع ستارۀ شعرای یمانی، برق یمان

فرهنگ فارسی عمید

برد یمانی

(بُ دِ یَ)

نوعی از جامۀ مخطط که از ملک یمن آرند و الف در لفظیمانی عوض یکی از دو یای مشدد است پس گفته نمیشود یمانی به الف و تشدید یا تا جمع نشود عوض و معوض مگر یمانی بتخفیف. (غیاث اللغات) (آنندراج) :
چون زر مزور نگر آن لعل بدخشیش
چون چادر گازر نگر آن برد یمانیش.
ناصرخسرو.
برآری دست از آن برد یمانی
نمائی دستبرد آنگه که دانی.
نظامی

لغت نامه دهخدا

بادپیمایی

(پَ / پِ)

عمل بادپیما. باد پیمودن:
زحل از دلو با قوی رائی
خصم را داده بادپیمایی.
نظامی.
رجوع به بادپیما و بادپیمای و باد پیمودن شود، آنچه بباد داده شده. بربادرفته. تلف شده. ازدست رفته. نیست و نابود شده

لغت نامه دهخدا

باد خزانی

(دِ خَ)

منسوب بباد خزان. باد فصل خزان:
چو برگ باغ گیرد ناتوانی
خبر پیشین برد باد خزانی.
نظامی.
رجوع به باد خزان و باد شود

لغت نامه دهخدا

زبید یمانی

(زُ بَ دِ یَ)

از اهل حدیث و راوی ازامیرالمؤمنین علی (ع) است. (از تاریخ قم ص 294)

لغت نامه دهخدا

هادی یمانی

ابن الخیر یمانی، شخصیت افسانه ای و اشاره ای است که شیخ اشراق، شهاب الدین یحیی سهروردی در قصۀ الغربه الغربیه به کار برده و مراد از ’هادی’فیض اول است و از ’خیر’ عقل کلی اراده کرده که واسطۀ هدایت و خیر ایشانند، (گنجینۀ نوشته های ایرانی، مجموعۀ دوم مصنفات شیخ اشراق چ هانری کربن ص 276)

لغت نامه دهخدا

برد یمنی

(بُ دِ یَ مَ)

برد یمانی: اکنون سد (ذوالقرنین) بمانند برد یمنی است خطی سیاه و یکی سرخ و یکی زرد. (تفسیر ابوالفتوح رازی).
سرور جملۀ اثواب ز روی معنی
هست برد یمنی لبس رسول مختاری.
نظام قاری.
و رجوع به برد یمانی شود

لغت نامه دهخدا

بادپیمای

(پَ / پِ)

یاوه گوی. بیهوده گوی.

لغت نامه دهخدا